• 1400/07/12
  • - تعداد بازدید: 16
  • زمان مطالعه : 6 دقیقه
دانشکده مدیریت و اطلاع رسانی پزشکی

از نوآوری بین‌ فرهنگی به مدیریت بین‌ فرهنگی

از نوآوری بین‌ فرهنگی به مدیریت بین‌فرهنگی (قسمت اول)

از نوآوری بین‌ فرهنگی به مدیریت بین‌فرهنگی (قسمت اول)

همانطور که گیدنز مشخص کرده است، حداقل دو سطح آگاهی در هر نظام اجتماعی وجود دارد: کلامی و عملی. سطح اول به دانشی مرتبط است که بهصورت کلامی توسط افراد تنظیم شده است. سطح دوم اندوخته‌های تلویحی دانش است که معمولاً نمی‌تواند در سطح گفتمان توسط افراد بیان شود؛ بلکه بر اساس رفتار اجتماعی آن‌ها است. با توجه به این واقعیت که سیستم‌های معنایی عموماً فراتر از محدودۀ هوشیاری عمل ‌می‌کنند، اغلب تصور ‌می‌شود که هماهنگی بین نظرات یک فرد و نظرات سایر افراد از آن چیزی که در واقعیت یافت ‌می‌شود بیشتر است. فرایند دیدگاه متقابل که به‌دلیل ماهیت مبهم دست‌کم برخی باورها، دانش‌ها، هنجارها و سیستم‌های معنایی است که قراردادهای ساختاری یا تفسیری را ایجاد ‌می‌کند، بسیار دقیق است؛ بنابراین درک متقابل چیزی است که بهطورمعمول نمی‌تواند صریح توضیح داده شود. معمولاً مردم از این محتوا در زندگی روزمرۀ خود آگاه نیستند؛ زیرا در قراردادهای ساختاری قرار گرفته و درج شده است. «مجموعۀ معانی» خاص، نتیجۀ خود زبان است. در آن مجموعه‌ها جهان توسط مردم مفهوم‌سازی ‌می‌شود، حقایق سازمان یافته است و دانش ایجاد ‌می‌شود؛ بنابراین از طریق زبان و معنا، اندیشۀ انسان تغییر می‌یابد و اعمال هدایت میشود. مجموعه‌های زبان و معنایی که در بالا ذکر شد، حقایق و دانش را پایه‌گذاری کرده و بهشدت بر مؤسسات اجتماعی گستردهتر و شیوه‌های فرهنگی تأثیر ‌می‌گذارند.

 

ازنظر بین‌فرهنگی، این مفروضات مانع درک دیدگاه یکدیگر ‌می‌شود و باعث ‌می‌شود که یادگیری دچار مشکل شود. مسئلۀ اساسی این است که افرادی که پیشینه‌های فرهنگی مختلف دارند، احتمالاً اطلاعات را بر اساس سیستم‌های معانی خاص خود و اندوخته‌های متفاوت دانش خودشان تفسیر ‌می‌کنند. بدین ترتیب فرض آنکه ممکن است دانش تلویحی در مؤسسات چندقومیتی، به‌سختی انتقال یابد اجتناب‌ناپذیر است و حتی ممکن است از ترکیب خلاقانۀ مبانی دانش هم پیچیده‌تر باشد.

در روند تبادلات بین‌فرهنگی، اعتقادات خاص، ارزشها، دانش، معانی و مفروضات یک فرد به اعتقادات، ارزشها، دانش، معانی و مفروضات دیگران منتقل و با آن‌ها ارزیابی و ادغام ‌می‌شود؛ بنابراین تضمین تعادل اجتماعی در سازمان‌ها، به این معنی که سیستم‌های معنایی بتوانند ظهور کنند و همه بتوانند به‌راحتی یکدیگر را درک کنند امری اساسی است. برای انجام این کار، مجموعه‌ای از قوانین باید اجرا شود. برای بخشی از این چارچوب، تفسیر مفید ویژگی‌های شرکت‌های قومیتی ممکن است. مردم چندملیتی با استفاده از تجربۀ کارآفرینی قومی، آموزش داده شدهاند. کنارگذاشتن آداب خاص مربوط به نقاط مختلف مبدأ، با این هدف که افراد بخشی از یک وابستگی سازمانی بسیار گستردهتر شوند، ارجحیت دارد. همانطور که مانتزاریس (2010) اشاره کرده است، این وابستگی ازطریق استفاده از زبان مشترکی که اجازۀ ارتباط متقابل را ‌می‌دهد، به دست آمده است؛ بنابراین همانگونه که کولیپولوس و ورمیس (2002) تأکید کرده‌اند، شالودۀ ایجاد گروهی متحد و بزرگ از مهاجران، جایگاه مبدأ نیست؛ بلکه عمدتاً استفاده از یک زبان مشترک است. شرکت‌های قومی، مؤسسات اقتصادی هستند که اغلب قبل از فعالیت‌های اقتصادی وجود دارند؛ زیرا آنها بر اساس مفروضات، الزام ارزش، فرهنگ، افتخار، اعتماد و احترام و بیش از صرفاً اهمیت اقتصادی و گردهمایی‌های اجتماعی هستند. بهطورکلی برای توضیح تفاوت در عملیات کارآفرینی بین گروه‌های اقلیت قومی، دو متغیر اساسی در نظر گرفته شده است (والدینگر و همکاران، 2000). اولی به عوامل فرهنگی (کشش) مربوط ‌می‌شود که مربوط به قومیت و خصوصاً ویژگی‌های قومی ‌‌جمعی است. این چشمانداز به شیوه‌ای که کارآفرینی در فرهنگ‌های مختلف دیده ‌می‌شود، ارتباط دارد و به‌ویژه اینکه چقدر مردم به ایجاد یک شرکت در کشور خود تمایل دارند. بهلحاظ توضیحات فرهنگی، خصوصیات بو‌می ‌کارآفرین قومی، مانند روشی برای تأکید بر تفاوت بین گروه‌های قومیتی ازنظر فعالیت‌های تجاری معرفی شده است.

 

ازطرفدیگر دیدگاه ساختاری (فشار)، تفاوت فعالیت‌های تجاری در عوامل ساختاری را در بازار کار تحلیل ‌می‌کند؛ برای مثال مهاجران بیشتر در بازار کار در معرض تبعیض هستند و درنتیجه عوامل ساختاری به مفهوم ساختارهای فرصت زمینه‌ای بستگی دارد. این استدلال حمل بر آن است که میزان اهمیت قومیت با توجه به محیط تغییر ‌می‌کند. بااینحال هرکس بسته به گروهی که به‌خوبی شناسایی شده است (برای مثال اعراب و یهودیان) یا کشور خاص خود (مانند ایران و اسرائیل)، یک هویت قومی‌انکارناپذیر دارد. همۀ شرکت‌های چندملیتی افرادی را استخدام ‌می‌کنند که زمینه‌های قومی عینی و مختلفی دارند. اگرچه الزاماً بین هویت قومی‌عینی یا پیشینه و هویت انتزاعی موجود در کارهای تجاری کارآفرینان مهاجر ارتباطی وجود ندارد. بنابراین چنانچه کسی تمایل دارد درک کند که هویت قومی‌یا پیشینه از نظر شرکت‌های چندملیتی چه معنایی دارد، تحلیل چگونگی درک قومیت در حیطۀ تجربی اساسی است؛ زیرا پیش تعریف ساده کافی نیست. این را ‌می‌توان دیدگاه عملیاتی تفسیر کرد که عمل را به‌جای تئوری در نظر ‌می‌گیرد. بهطور خلاصه، همانطور که هوسکین (1999) بیان کرده است، رویکردی سازنده نیازمند آن است که افراد و محیط، تعیین‌کنندۀ روش درک موضوع و معنابخش به موضوعی باشند که با آن درگیر هستند. راه رسیدن به چنین درکی، استفاده از زبان برای برقراری ارتباط است (بیور، 1995)؛ زیرا مفهوم از این طریق ساخته شده است (فلتچر، 2003). تمرکز بر تعاملات اجتماعی است، نه بر انتخاب‌های فردی. این نکته به مشارکت در چیزی دلالت دارد که در محیط (زمینۀ) خاصی اتفاق ‌می‌افتد که در آن ترجیحات یک فرد فقط خاص مجموعه افرادی نیست که درگیر هستند. درواقع عملکرد کلی به همان اندازۀ درک فردی واحد از آنچه انجام میدهند، اهمیت دارد. هنگامی که کارآفرینان سازمان‌دهی کسبوکار را بر اساس تفسیر ارزش‌ها و باورهای فرهنگی خاص انجام می‌دهند، ممکن است تجربه و اقدامات شخصی بهشدت با تجربه و اقدامات افرادی که زمینه‌های فرهنگی متفاوتی دارند، ارزیابی شود. 

بهطورکلی افراد بهجای جست‌وجوی بهترین منابع دانش ممکن، مستعد اعتماد به کسانی هستند که ظاهر و رفتاری مشابه آن‌ها دارند .بارتولومو که شرکتش کار واردات مواد غذایی از شرق اروپا و تأمین مغازه‌ها و رستوران‌ها در ایتالیا را انجام ‌می‌دهد، کارآفرین است و کارکنان زیادی از جمعیت سومالی و رومانی دارد. او با کارکنانی که «اهل اینجا» نبودند مشغول به کار بود. آنها هیچ خانواده و ارتباطات فرهنگی که در آن پناهی بیابند یا به آن احساس تعلق داشته باشند، نداشتند.

  • گروه خبری : آخرین اخبار دانشکده,اخبار واحدها
  • کد خبری : 48123
کلیدواژه

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید